محمد جون و خرید
سلام نفسم
خوشگل مامان این روزا خیلی دوست داری بری بیرون و یه مقدار از وقتتو خارج از محیط خون بگذرونی
حالا از سوپر گرفته تا مهمونی و پارک و....
به قول خودت(بییم قان قان بیب بیب)یعنی بریم سوار ماشین شیم
واسه رسیدن به هدفت هم به هرکسی که لباس تنش باشه یا سوئیچ دستش باشه متوسل میشی
واسه همین ما هم بیشتر بعد از ظهرا سعی می کنیم ببریمت بیرون
یکی دو روز پیش که باز اصرار داشتی بریم بیرون من پیشنهاد دادم بریم مجتمع الماس شرق تا هم شما یکم راه بری و انرژیت تخلیه شه هم مامانی یکم فروشگاه ها رو ببینه
اما از همون اول با مامان که پایه نبودی هیچ یه کلبه کودک پیدا کردی و از همون اول گذاشتیمون سرکار
یه بار میرفتی و درشو میبستی یه بار پنجرشو یه بار قایم میشدی و اصلا دوست نداشتی از توش بیای بیرون
این بود که مامانی تصمیم گرفت از این به بعد با شما خرید نره
خرید که نکردیم هیچ دست از پا درازتر برگشتیم خونه
اون روز به اینکه پسرا زیاد از خرید و بازار گردی خوششون نمیاد ایمان آوردم اما هیچ وقت فکر نمی کردم آغازش از این سن باشه
به هر حال امیدوارم بتونم بیشتر اون جاهایی که دوست داری ببرمت تا شما بیشتر لذت ببری عزیزم