محمد و یه گام دیگه به مستقل شدن
سلام عزیزم
روزها و ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها در پی هم به سرعت در حال گذرند و این تلنگریست برایه من که با گذر هر روز تو بزرگتر میشوی و یک روز دیگر از کودکیت سپری می شود
با گذر هر روز تو با کودکیت بیشتر فاصله می گیری و راه مرد شدن رو به سرعت میپیمایی و این منم که گاهی با مرور گذشته افسوس لحظه لحظه شیرین لحظات نوزادی و نو پاییت را می خورم
محمدم
تو هر روز بزرگتر میشوی و فهمیده تر و این شاید برایه یه مادر آن قدر شیرین باشد که حلاوتش اجازه افسوس برایه روزهایه از دست رفته را ندهد
اما من دوست ندارم روزی افسوس از دست دادن این روزها و لحظات را بخورم
به خاطر همین سعی میکنم از لحظه لحظه زندگیت هر چند دشوار لذت ببرم و از امروز سعی کردم به هر دو مون حسابی خوش بگذره
امروز تصمیم گرفتم باهت کار کنم تا از پوشک بگیرمت هرچند کار سختی بود و استارتش با موفقیت همراه نبود اما زمانی که این تصمیمو گرفتم احساس کردم یه گام دیگه به مستقل شدن و کمتر شدن وابستگیت به من و بابا جون داری بر میداری
عزیزم
یه لحظه با خودم فکر کردم چه کار سختی رو شروع کردم
اما یادم از روزی افتاد که میخواستم از شیر بگیرمت و دیدم چه قدر سریع گذشت اون موقع هم همین فکر رو می کردم اینکه چه قدر از شیر گرفتنت باید کار دشواری باشه اما حالا که نگاه میکنم میبینم هر چند اولش یکم سخت بود اما کمک به اینکه مستقل شی اون قدر شیرین بود که دشواری اون روزها رو برام آسون جلوه میده و همین باعث میشه به دوره هایه سخته پیش روم زیاد فکر نکنم
چون نهایتش تموم میشه ولی انچه مهم است و خاطرش هیچ گاه از ذهن هیچ پدر و مادری تموم نمیشه لحظه لحظه شیرینی لبخندیه که شما به اونا هدیه میدین
عزیزم سعی میکنم این دوره از مستقل شدن و آقا شدنت رو با صبر سپری کنم و امیدوارم خیلی زود بیاد از روزی که شما دیگه تو این مورد مستقل شدی بنویسم
دوست دارم