محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

روزهای زندگی من

محمد نق نقو ميشود

سلام پسر گلم دوباره فرصتي پيدا شد تا لحظاتي ميهمان چشمان قشنگت باشم ،امروز جمعه بود عزيزم يه روز خوب خدا ،از صبح هوا عالي بود البته اگه از وزش بادش كه يكم براي تو سرد بود صرف نظر كنيم امروز من و تو و بابايي حسابي صبح خوابيديم چون تو به قول بابايي شب قبل خيلي شنگولك بازي در آوردي مخصوصا كه ديشب مهمونم داشتيم و من و بابايي حسابي خسته شده بوديم و تو هم مثل هميشه به خاطر اينكه يه وقت چشت نزنن دوباره هر هنري از نق نق و غر غر داشتي رو كردي و باعث شدي مهمونا دلشون برا من و بابايي بسوزه و همش بگن خدا بهتون صبر و انرزي بده ،بعد از رفتن مهمونا ما كه ديدم تو قصد لالا نداري يه دور دور شهر با ماشين داديمت كه شايد ماشين سواري بخوابونت ...
26 فروردين 1390

غذاي جديد براي آقاي با سليقه و يكم بدغذا

سلام خوشگل مامان الان كه دوباره فرصتي دست داد تا يكم برات بنويسم ساعت ۳۰/۳عصر روز دوشنبه است و تو ناهار خوردي و لالا كردي و ماماني از استراحت بعدازظهرش زده به عشق تو ميخواد دوباره برات بنويسه و از كارايي كه امروز انجام داديم بگه،اصلا بذار از ديشب شروع كنيم ديروز بعداز ظهر من و تو و بابايي باهم رفتيم (عيد ديدني ،يكم با تاخير)همسايه ديوار به ديوارمون و تو حسابي بعد از ۱۰ دقيقه آشنا شدن يخت باز شد و شروع كردي به نشون دادن هر هنري از تجسس گرفته تا دستكاري لوازم برقي خونشون و ... ماماني ام مثل هميشه هي حرص خورد كه كاش زمان زود بگذره بتونيم بريم تا آقازادش همه هنراشو رو نكرده خلاصه خدارو شكر بالاخره بابايي هم از دست هنرنمايي تو به تنگ آمد و اع...
24 فروردين 1390

بدون عنوان

سلام گل مامانی الان که دارم مینویسم بالاخره شما لالا کردی یکم برا مامانی وقت گذاشتی که بتونه به کارایی که دوست داره برسه متاسفانه هنوزم تو اعتصاب به سر میبری و خوب غذا نمیخوری و این مامانی رو یکمی نگران کرده با هر ترفندی هم که به ذهنم میرسید نتونستم تسلیمت بشم الان ساعت ۴ عصر بابایی هنوز از سرکار نیومده تامثل همیشه یه عالمه قربون صدقه به قول خودش موش بابا بشه عزیزم میخوام بدونی مامان و بابا خیلی دوست دارن و به خاطر دیدن این روزای قشنگ خیلی سختی و انتظار کشیدن چه روزایی که ازهمدیگه به خاطر تو دور بودن که حالا این روزای قشنگ و سه تایی ببینیم محمد جون تا الان که تقریبا۵۰روز از یه سالگیت میگذره هنوز راه نیفتادی و این یکمی داره مامانی رو نگران...
21 فروردين 1390