محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

روزهای زندگی من

غذاي جديد براي آقاي با سليقه و يكم بدغذا

1390/1/24 12:48
1,935 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان

الان كه دوباره فرصتي دست داد تا يكم برات بنويسم ساعت ۳۰/۳عصر روز دوشنبه است و تو ناهار خوردي و لالا كردي و ماماني از استراحت بعدازظهرش زده به عشق تو ميخواد دوباره برات بنويسه و از كارايي كه امروز انجام داديم بگه،اصلا بذار از ديشب شروع كنيم

ديروز بعداز ظهر من و تو و بابايي باهم رفتيم (عيد ديدني ،يكم با تاخير)همسايه ديوار به ديوارمون و تو حسابي بعد از ۱۰ دقيقه آشنا شدن يخت باز شد و شروع كردي به نشون دادن هر هنري از تجسس گرفته تا دستكاري لوازم برقي خونشون و ... ماماني ام مثل هميشه هي حرص خورد كه كاش زمان زود بگذره بتونيم بريم تا آقازادش همه هنراشو رو نكرده خلاصه خدارو شكر بالاخره بابايي هم از دست هنرنمايي تو به تنگ آمد و اعلام آمادگي برا رفتن كرد منم از خدا خواسته زود بلند شدمو ميوه نخورده و آجيل نخورده فرار و بر قرار ترجيح دادم موقع اومدن بنده خدا حاج آقاي همسايه دست كرد تو جيبشو يه ۵توماني بهت عيدي دادبعد از خداحافظي با هم اومديم خونه تا آخر شب مثل هميشه يكم بازي كردي و شام خوردي و ساعت نزديك ۱۲خوابيدياگه از بيدار شدناي نصف شبت براي ميل شير صرف نظر كنم ساعت ۵ صبح ديدم به به صداي آواز خوندنت در حالي كه داري سرآستينت و ميخوري مياد ،اومدم شيرت دادم ديدم نه مثل اينكه هوس خوابيدن نداري باهم تا ساعت نزديك ۷ بيدار بوديم و تو دوباره لالا كردي بعدم ساعت۱۱ از خواب بلند شدي ماماني بهت تو تابت در حالي كه كارتون ميديدي صبحونه دادو بعد تصميم گرفتم امروز يه غذاي جديد برات درست كنم شايد بهتر بخوري با خودم فكر كردمو يه غذاي جديد و مقوي برات درست كردم به اميد اينكه دوست داشته باشي و خوب بخوري

غذاي جديد

يه تيكه سينه مرغ رو ميبزيم سبس مقداري لوبيا سبز و نخودفرنگي و هويج وسيب زميني نگيني خردشده روبهش اضافه ميكنيم تا هم ببزد و هم كمي اب بيندازد در آخرهم آب گوجه فرنگي رنده شده را به همرا كره به مواد اضافه ميكنيم و اجازه ميديم تا مواد طعم كره و گوجه به خود بگيرن و در آخر بعد از ميكس كمي نمك و آب ليمو براي خوش طعم شدن اضافه ميكنيم

بعد از آماده شدن ناهارت يه سر با هم رفتيم رو بشت بوم سوار سه چرخت كردم تا هم حال و هوات عوض بشه هم آفتاب بخوري يكم ميوه و تنقلات هم بردم تا بخوري و تو بعد از مدتها يه نصفه سيب رنده شده خوردي شايدم به خاطر محيط بالا اشتهات باز شده بود حالا از فردا ميشه امتحان كرد بعد باهم اومديم تو خونه و تو يكم بازي كردي وناهارتو دادم خوش بختانه اين غذا باب ميلت بود و ودوست داشتي بعد از خوردن ناهار هم ماماني تو تابت گذاشت و تابت داد تا خوابيدي اينم شرح وقايع ديشب تا الان خودمم ديگه از بس تايب كردم خسته شدم 

و اما كلام آخر

از امروز سعي دارم تجربيات جديدم رو در مورد تو چه درمورد تربيت يا تغذيه يا.... تو وبت بيارم تا هم يادآوري براي خودم باشه هم اگه ماماني دوست داشت از اون براي ني ني گلش استفاده كنه ،سرآغازشم آوردن طرز تهيه غذايي بود كه امروز برات درست كردم اگه بتونم بعدا عكسشم ميذارم خوشحال ميشم از تجربيات شما مامانا مهربون هم با نظراتتون استفاده كنم فعلا باي تا يه فرصت ديگه زود ميام محمد جون روي پشت بام 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامانی
22 فروردین 90 21:19
سلام محمد جون خوشحالم از این که امروز مامان جونت بردت بالای پشت بام وبه شما میوه وتنقلات خوردی . خدانگهدار
علیرضا
23 فروردین 90 18:36
سلام به محمدجون ومامان محمدجون حال محمد خوب است.امدوارم که خوب باشد . من مطمن هستم محمد 5روز دیگر راه برود .از این که به وبلگت سر زدم خوشحالم. خب کاری نداری خدانگهداربه امید دیدار
خاله ایی
23 فروردین 90 19:55
سلام مامان محمد جون خوبین؟
من خاله یه نی نی تو راهی زدم که به تازگی همکارتون شدم.خوشحال میشم اگه اجازه بدین تو خوندن خاطرات محمد جون ماهم همراهتون باشیم و تو روند رشد نی نی نازی ماهم شما باهامون باشین
اگه اجازه بدین لینکتون کنم؟


سلام عزيزم
منم از اينكه از خوندن خاطرات محمد جون خوشتون اومده خوشحالم از لحاظ من اشكالي نداره خوشحالم ميشم چند دقيقه اي از وقتتون با خاطرات محمدمهمونتون باشم موفق باشيد
مامان غزل
23 فروردین 90 20:17
چه گل پسر نازی داری به ما هم سربزن
مامانی
24 فروردین 90 12:40
محمدجون سلام.از این که عکس جدیدت رو دیدم خوشحالم نمدونی چه قدر دلم برای دیدنت تنگ شده امیدوارم همیشه سالم وخوشحال باشی