محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

روزهای زندگی من

حمام محمد و تجربه اي با ماماني

1390/4/21 16:52
402 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم

دوباره لالا كردي زو فرصتي شد تا ماماني برات از امروز تعريف كنه و تجربه اي كه كسب كردم

اون جوري كه يادم مياد از روزي كه محمد خوشگلم به دنيا اومده و ذهن ماماني ياري ميكنه گل پسرم هميشه از حمام مي ترسيده ،غير از دو يا سه بار اول به دنيا اومدنت از دو ماهگيت خودم با كمك بابايي ميبردمت حمام و حموم مي كردي ولي از همون 2 ماهگي تا الان هر بار كه بردمت اينقدر تو حموم گريه و جيغ مي كشيدي كه مجبور بودم سريع بشورمت و لباس تنت كنم

اين اواخر سعي مي كردم حالا كه بزرگتر شدي و بيشتر متوجه ميشي به بهونه آب بازي و بازي با اسباب بازيات تو حمومي كه ديگه بيشتر به مهد كودك شبيه ميشد تا حمام ،بيشتر نگهت دارم تا ترست از آب كمتر بشه ،خيلي هم نسبت به گذشته بهتر شدي ولي هنوز هم گريه مي كرديز

امروز صبح بعد از خوردن صبحونه تصميم گرفتم بدون كمك بابايي به تنهايي حمامت كنم ،آخه اگه قرار بود تا بعداز ظهر كه بابايي از اداره ميو مد صبر كنم كاراي بعد از ظهرم كه بيرون از خونه بود ميموند،نميدونم چرا اين تصميم رو گرفتم ،شايد يه علتش اين بود كه تو زمان بيشتر تو حموم باشي و بيشتر آب بازي كني

حموم رو مثل هميشه مهد كودك كردم و پرش كردم از توپ و اسباب بازي و انواع و اقسام وسايل شناور رو آب ،بعدم تو رو برا اينكه متوجه نشي تو سرم چي ميگذره و چه قصدي دارم با لباسات آوردم تو حموم ،چون با لباسهات بودي احساس نكردي ميخوام حمامت كنم و شروع كردي به آب بازي ،با هم كلي آب بازي كرديم و من كمكم لباساتو درآوردم تا بشورمت ولي نميدونم شانس من چرا يه دفعه اونم درست زماني كه تو رو پر كف و صابون كردم آب سرد شد،واي خداي من حالا بايد چه كار مي كرديم Cute 
smiley،كسي كه تو خونه نيست تو رو هم كه تنها نميشد تو حموم بذارم و برم خبر بگيرم كه سرد شدن آب مربوط به خاموش شدن پكيج يا كار نكردن پمپ ،واي محمد نميدونم من آدم به اين محتاطي چرا هم چين كاري رو كرده بودم 3D؟و از همه بدتر چه قدرم خوش شانس تشريف داشتم ،از يه طرف هم تو كه متوجه شده بودي ميخوام بشورمت زده بودي زير گريهCute 
smiley ،نمي دونستم بايد چه كار كنم ،هي شير رو باز وبسته كردم تا بالاخره با هزار نذر و نياز آب ولرم شد ،تصميم گرفتم تا آب دوباره سرد نشده سريع بشورمت برا همين به سرت شامپو زدم و اومدم دوش رو باز كنم تا سرت و تنت رو آب بكشم كه چشمت روز بد نبينه ديدم آب ،رو دوش هم نميره و قسمت اتصال به دوش آب اون قدر سفت شده بود كه نتونستم بازش كنم ،ميخواستم گريه كنمCute 
smiley ،حالا بايد چه كار ميكردم ،تو دلم به خودم ميگفتم بار آخري بود كه وقتي هيچكس تو خونه نيست تو رو حموم ميكنم ،تو هم كه دست بردار نبودي مدام گريه مي كردي ،از آخر با شير آب پايين حموم (بدون دوشي)به يه زحمتي اونم با ابي كه هي سرد و گرم ميشد اب كشيدمت،سريع لباس تنت كردم و آوردمت بيرون ،واي كه چه قدر خسته شده بودم و واي كه چه استرسي بهم وارد شده بود و از همه بدتر اينكه چه خوش شانسيم من!

حالا همش استرس دارم خداي نكرده دوباره مريض نشي ماماني،ان شاال... كه نميشي و اين تجربه اي شد برا من كه هيچ وقت، وقتي كسي خونه نيست تنهايي حمامت نكنم

دوست دارم پسرمCute 
smiley

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دایی جون حسین
21 تیر 90 21:42
خسته نباشی مجاهد


ممنون
faeqeh
22 تیر 90 1:54
خسته نباشی مامانی


سلامت باشين]

مامان کیارش
22 تیر 90 16:41
واقعا خسته نباشی.چون کاملا درکت می کنم و می دونم چقدر حموم بردن بچه ها آدم رو خسته می کنه.


مرسي عزيزم