بدون عنوان
سلام عزیزم
آخی دوباره میتونم برا گل پسرم بنویسم,وای که نمیدونی این نوشتن چه آرامشی رو بهم منتقل میکنه ,حتی اگه یه خط بشه
عزیزم این روزا من و بابایی به خاطر یه مسئله مهم تو زندگیمون یکم دغدغه خاطر داریم,اما وجود قشنگ تو ,تو زندگیمون از پر رنگی اون کم میکنه و بهمون اجازه میده تا معلوم شدن نتیجه نهایی بهتر صبر کنیم ,شاید بعدها برات بتونم راحت تر در موردش بنویسم ولی الان امکانش نیست
عزیزم دعا کن برامون اون چیزی که خیر و صلاحمونه اتفاق بیفته و خدای مهربو ن مثل همیشه کمکمون کنه
چند روز پیش سالگرد ازدواج من و بابایی بود خیلی دوست داشتم اون روز برات بنویسم ولی اینترنتم قطع بود
تو این سالایی که با بابایی گذروندم بهترین لحظات رو برام محیا کرده و تا جایی که تونسته سعی کرده اون جوری که من دوست دارم باشه,می خوام بدونی که اون یه پدر نمونه و یه همسر مهربونه,که میتونیم همیشه به عنوان یه تکیه گاه بهش تکیه کنیم,امیدوارم هر دومون قدرشو بدونیم
عزیزم چند روز پیش سه نفری یه جشن کوچولو گرفتیم نمیدونی حضور تو امسال چه قدر گرمی بخش جشن کوچکمان بود
مخصوصا که تا ازت غافل میشدیم می خواستی سرع ترتیب کیک و بدی و اون جوری که خودت دوست داری تزیینش کنی
امیدوارم سالهای سال در کنار هم این روزای قشنگ رو جشن بگیریم و یه روزی بیاد که تو جشن سالگرد ازدواج تو با هم شادی کنیم
دوست دارم