محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

روزهای زندگی من

گذری بر کارهای محمد جون در طول روز

1390/2/8 0:59
321 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مامان

امروز این پست و از زبون خودت مینویسم و می خوام اختصاصش بدم به کارایی که معمولا پسر گلم در طی یه روز انجام میده

معمولا صبح بین ساعت ٩ تا ١٠ از خواب بیدار میشم ,البته استثنا هم داره ,که زودتر یا دیرتر پاشم,بعد معمولا با یه صدای آواز که معمولا شبیه (آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ.....)کشیده است اعلام بیداری میکنم,مامانی فوری با شنیدن صدای من میاد تو اتاق و قربو ن صدقه ام میشه (وای که چه حالی داره)اون وقت هرچی میگه سلام محمد جونم بیا بغل مامان با اجازتون برخلاف همیشه(شما که از عادت بغلی بودن شدید من با خبرین)من ناز میکنم و اون قدر وامیستم تا مامان بغلم کنه

niniweblog.com

بعد با مامانی میام تو پذیرایی و مامان می برم پشت پنجره که بیرون و نگاه کنم و بعدشم تلویزیون و برام روشن میکنه و میره تا صبحونه بیاره ,تو این مدت من فرصت دارم فکر کنم چی میل دارم ,صبحونه ای که مامان بیاره بخورم یا نه ,اصلا بذار ببینم کجا بخورم؟ تو پذیرایی جلو تلویزیون یا تو اتاق پشت کامپیوتر ,بعد مامانی طفلک میاد بیشتر اوقات برام پختنی درست میکنه (نه که من یه کوچولو بد غذام و به قول مامان لاغر موندم)از کوکو بگیر تا سیب زمینی سرخ شده با مخلفات و نون و پنیر همراه با انواع مغز های آسیاب شده ,سرتون و درد نیارم یا خوب میخورم یا اینقدر دهنم قفل میکنم و لبام محکم رو هم میذارم تا مامانی مجبور شه من و بیاره پشت کامپیوتر و انواع و اقسام کارتون وکلیپ بزاره تا شاید گل پسرش بخوره بعد از صرف صبحونه یکم با اسبابام سرگرم میشم و بعد نوبت فکر کردن میرسه که حالا چه کارکنم؟از اونجایی که ما تو یه شهر دیگه دور از خونواده هامون به خاطر شغل بابایی هستیم و منم کسی رو زیاد به جز بابایی و مامانی نمیبینم میرم تو آشپزخونه و شروع میکنم به گیر دادن به مامانی

niniweblog.com

,مامانم حین انجام کاراش برا من هی سربندی میذاره از کفگیر و ملاقه وسبد و قابلمه گرفته تا قیف و قاشق و دبه ,با اینا یه نیم ساعتی سرگرم میشم ,بعد فکر میکنم

niniweblog.com

دیگه آشپزخونه چه جذابیتی داره ؟چند روزه لذت بازی با سطل برنج و کشف کردم ولی هنوز یاد نگرفتم برنجاشو خالی کنم اما دارم تلاش میکنم یاد بگیرم خلاصه مامانی که میبینه خیلی دارم سرگرمییای جالبی پیدا میکنم با خودش منو میبره تو پذیرایی و برام کارتون میذاره ولی تا غافل میشه من خودم و به صفحه تلویزیون اون قدر نزدیک می کنم تا شاید چیزای دیگه ای ببینم اگر هم حوصله ام سر بره با فیشای تلویزیون مشغول میشمشِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے تو این مدت مامانی برای اینکه گل پسرش خستگی در کنه یه شیشه آب میوه برام میار و منم دراز میکشم و درحالی که تلویزیون تماشا میکنم نوش جان میکنم شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے بعدشم یرام گندمک شیرین میاره که بخورم ,یکم میخورم یکمم رو فرشا میمالم ,تا ظهر این جوری میگذره و مامان گه گداری باهم بازی میکنه و دنبالم میدوء,من این بازی رو خیلی دوست دارم گاهی هم دالی بازی و توپ بازی

niniweblog.com

کمکم ظهر میشه وو قت ناهر بعد از خوردن ناهار یکم کارتون میبینم گاهی گیر میدم به موبایل مامان (اگه دستش ببینم) و بعدشم شروع میکنم یکم نق نق که مامانی متوجه میشه وقت خوابمه میخوابم تا عصر, عصرم معمولا بابایی و مامانی میبرندم بیرون و تا میایم شب میشه ,معمولا عصر تا شب بیشترین وقتم با بابایی میگذره

niniweblog.com

تا مامان کارای مونده و یه سری از کارای فردا رو که من شاید نزارم انجام بده انجام میده

niniweblog.com

,بودن با بابایی خیلی لذت بخشه ,چون اکثر کارایی رو که دوست دارم میذاره انجام بدم ,تازه کلی ام بغلم میکنه ,بعدشم شام میخورم و مثل بیشتر شبا ساعت ١٢ تا١ میخوابم ,شبتون بخیرشِـــکـْـلـَکْ هــآے 
خــآنــــــومـے

تصاوير محمد جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

دایی حسین
8 اردیبهشت 90 12:47
سلام خیلی باحال بود.
خاله جون
9 اردیبهشت 90 2:02
سلام.............وای چقد قشنگه........... دلم واست قد دونه های برنج تنگ شده...مامانتو ببوس .منم از دور میبوسمت.
حسین
9 اردیبهشت 90 3:19
سلام به این آدرس برو : http://www.rajanews.com/detail.asp?id=86552
مامانی
9 اردیبهشت 90 21:24
محمدجون با دیدن عکس های قشنگت مامانی سرحال شد.وباخواندن نوشته های مامانت به یاد دوران کودکی مامانت رفتم.ازمامانت که برای وبت اینقدر زحمت میکشه تشکر میکنم .وهردوی شما را از راه دور میبوسممممممممم
مامان جون
10 اردیبهشت 90 0:45
الهی قربونش بشم دل منو آب کردی محمد خوشکلم
تینا
12 اردیبهشت 90 18:54
چقدر کاراش شبیه دختر منه ... آنیتا هم دقیقا همین کارارو میکنه !!! شاید چون همسنن اینطوریه ... ایشالا پسر گلت همیشه سالم باشه و شیطونی کنه


ممنون ایشالا آنیتای عزیز هم همیشه سلامت باشه زیر سایه مامان و باباش