محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

روزهای زندگی من

بدون عنوان

1390/2/20 15:36
314 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامانی

چند روزی میشه که نتونستم به وبلاگت سر بزنم و برات بنویسم ,راستش و بخوای خودمم دلم برا نوشتن برات تنگ شده بود ,و اما علت غیبت این چند روزه سفری بود که من و تو به همراه بابایی به مشهد داشتیم و تو حسابی کیف کردی

سه شنبه پیش بود که به خاطر ماموریتی که برا بابایی پیش اومده بود ما هم همراه بابا رفتیم مشهد تا هم دیداری تازه کرده باشیم هم تو مدتی که بابایی شمال ماموریته تنها نباشیم, تو این چند روز تو حسابی ددری تر شدی و همش با دایی جون حسین بیرون می رفتی,تو این چند روز یه کلمه جدید یادگرفتی که اونم دایی جون بهت یاد دادبود ,با دیدن پرواز پرنده ها می گفتی توتو تصاویرشباهنگ Shabahang Picturesالبته گاهی اوقات فکر میکردی این کلمه معنی بیرون رفتن هم میده و تا میخواستن ببرنت بیرون می گفتی توتو ,از کارای دیگه ای که یاد گرفتی و انجام میدی اینه که بدون گرفتن از جایی مثل مبل یا میز دیگه از حالت نشسته خودت میتونی بلند شی و چند قدمی راه بری

فعلا هم که از دیروز برگشتیم همه جای خونه برات تازگی داره و با اسباب بازیات خوب سرگرم میشی ,الهی مامان فدات بشه که با تلفن اسباب بازی ای که خاله جون برات گرفته مشغول میشی و هی پشت سر هم میگی الو

دوست دارم مامانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

رخساره
20 اردیبهشت 90 15:58
همیشه درپی بهترینها باشید . به ما سر بزنید .....
تینا
20 اردیبهشت 90 18:48
ماشالا به این پسر گل که دیگه داره راه رفتنو یاد میگیره ... خوشحالم که بهتون خوش گذشته به خصوص به محمد نازم


ممنون عزيزم به اميد روزي كه با دخمل قشنگت بتونن بدون
مامان آتین
21 اردیبهشت 90 12:13
سلام عزیزم منم لینکت کردم


ممنون
مامان جون
21 اردیبهشت 90 15:01
زیارتت قبول باشه
پسر گلتو ببوس


مرسي عزيزم
دایی جون حسین
22 اردیبهشت 90 3:56
فدای محمد نازم بشم. دلم براش شده یه زره. از همینجا می بوسمش
خاله جون
24 اردیبهشت 90 12:44
عسلمو از همین جا میبوسمش.دلم خیلی واست تنگ شده.بهت غادت کرده بودیم.
علیرضا
28 اردیبهشت 90 10:53
به به چه عکسهایی