محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

روزهای زندگی من

محمد جون و تجارب جدید

1390/2/27 16:11
329 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

امروز سه شنبه است یکی دیگه از روزای خوب خدا ,الان که مامانی بالاخره فرصتی پیدا کرد تا یکم برا گل پسرش بنویسه,تو رو گذاشتم تو تختت و کلی اسباب بازیای جدید برات گذاشتم تا هم تو سرگرم بشی و کمتر احوال مامانی رو بپرسی و هم مامانی با خیال راحت تری برات بنویسه,محمد جونم امروزم مثل روزای دیگه داره میگذره و من و تو حسابی با هم سرگرمیم تو همش تمرین راه رفتن میکنی و با هر بار زمین خوردن میشینی و برا خودت دست میزنی( یعنی خودت و مثل ما که تشویقت میکنیم تشویق میکنی )الهی فدای دست زدنت بشم ,عسلم,مامانی ام از دیدن لحظه لحظه زندگی تو لذت میبره و از اینکه همراهت نمیدونی چه کیفی میکنه الهی که همیشه سالم باشی پسرم

واما از امروز که بگذریم مامانی دیروز تصمیم گرفت گل پسرش و که خیلی بهونه بیرون رفتن می گرفت ببره خونه یکی از دوستاش برا همین من و تو باهم دیروز رفتیم خونه خاله جون ملیحه که یه پسر خوشگل ٢ ساله داره تا تو هم با رضا جون بازی کنی ,فکر کنم برا دو تایی مون روز خوبی بود ,مخصوصا برا تو که یکم تجربه های جدید کسب کردی

از جمله

اگه کسی بهت اسباب بازی نداد یا ازت گرفت هی گریه نکنی یاد بگیری خودت مشکلت و حل کنی

دوم اینکه اگه کسی مثل رضا جون هر از گاهی احوالتو پرسید و دستی به سر و روت کشید از خودت دفاع کنی

و سوم اینکه آستانه تحملت و ببر ی بالاتر

عزیزم دیروز روز خوبی برا هردومون بود و دست خاله جون درد نکنه که باعث شد به دو تایی مون خوش بگذره,راستی دیروز برا رضا هم یه وب تو نی نی وبلاگ ساختیم ,امیدوارم مامانش از قشنگییای زندگیش بنویسه

 اگه تو و رضا باهم بیشتر کنار بیاین ایشاله با خاله جون سعی میکنیم بیشتر ببریمتون بیرون تا هم تنوعی برا شما باشه هم خودمون یکمی از هوای بهار بیشتر بهره ببریم

محمد عزیزم دوست دارم و دوست دارم بهترین لحظات رو تو زندگیت ببینم و برات شیرین ترین لحظات و فراهم کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

دایی جون حسین
27 اردیبهشت 90 18:01
سلام امیدوارم به سرعت دویدن و یاد بگیره و مامان و باباشو خوب خسته کنه .
مامانی
28 اردیبهشت 90 22:08
سلام محمد خوشگل مامانی هر روز به وبلاگت سر میزنه و مشتاقه مطالب جدید و عکس های زیبات هستم... بی نهایت
تینا
28 اردیبهشت 90 22:56
سلام آفرین به این گلپسر که انقدر باتجربه شده ... راه هم که افتادی خاله خوشحالم که به هردوتون خوش گذشته
سمیرا مامان سپهر
30 اردیبهشت 90 10:38
lملیحه
31 اردیبهشت 90 17:13
سلام آبجی زهره به من و رضا هم اون روز خیلی خوش گذشت، امیدوارم اون روز دوباره تکرار بشه
ملیحه
31 اردیبهشت 90 17:18
سلام آبجی زهره ما هم اون روز بهمون خیلی خوش گذشت امیدوارم دوباره تکرارش نزدیک باشه