محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

روزهای زندگی من

شیرینی های محمد و نزدیک شدن به یک ونیم سالگی

1390/5/12 1:21
306 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم:

روزها میگذرند و تو با گذر هر روز بزرگتر میشی و من دلبسته تر و وابسته تر از دیروز

کم کم داری به یه سال و نیمی نزدیک میشی و وای که چه قدر زود گذشت این یک و نیم سال و چه قدر زیبا بود آمدنت به زندگیمان

پسرم هر روز که میگذره تو مستقل تر از قبلت میشی و دیگه الان مثل یه آقا کوچولو تو خیابون و بیرون که میریم  دوست داری تنها بدون کمک من و بابایی راه بری

البته یکم هنوز سر به زیری و روبه روتو خوب نگاه نمیکنی ,چیزی که تو این دوره زمونه خیلی کم دیده میشه ,گاهی اوقات این قدر به زمین نگاه میکنی و راتو میگیری و میری که اگه مراقبت نباشم میری تو دست و پای مردم

حالا تو سوپر و مغازه گریه میکنی که بذارمت زمین تا به راحتی مغازه طرف و بگردی و چون خیلی به تغییر دکور علاقه داری دوست داری اونجوری که میخوای مغازشونو بچینی

تو اتاقتم به 2تا طبقه آخر کمدت که ویترینیه دستت میرسه و هر وقت من میچینمش میری و اونجوری که دوست داری میریزیش بهم جدیدا این کار رو رو دراورت هم پیاده میکنی

صبحها هم که میام بیارمت بیرون از اتاقت میبینم عروسکای رو تختتو  انداختی پایین و هی با خودت میگی اندوخ

بعدم به من تصاویر و عکسای رو دیوار اتاقتو نشون میدی و میگی :پو پو Orkut Scraps - Disney

آخه من میبرمت جلو تصاویر و اسم عکسا رو میگم و تو نشونم میدی

عکس رو دیوار اتاقت پو و دوستاشن بعد من میگم محمد کو ماهی باز با دستت رو دیوار ماهی رو نشون میدی و بعد سریع میگی آپ آپی و با این کارت آبای دورماهی رو بهم نشون میدی

دایره لغتتم کاملتر شده و کلماتی مثل :بابا,ماما,آپ(اب),دوخ(دوغ),ده(بده)نه(ناز ناز)پیش پیشی(پیشی)توتو,رو میگی در ضمن عاشق دلستر و نوشابه ای به اوناهم میگی آپ

هنوز ترجیح میدی با دست بهت غذا بدم تا قاشقconnie_feedbaby.gif

میوه خوب نمیخوری

هنوز شیر پاستوریزه نمیخوری و به شیر مامان خیلی وابسته ای و اینقدر که موقع شیر خوردن بهم میچسبیدی و گریه میکردی و میدیدی من بهت میگم هیس :تا بهت شیر بدم فکر میکنی هیس یعنی شیر خوردن و وقتی شیر میخوای بهم میگی هیس هیس در حالی که دستتم مثل من رو بینیت میذاری

عاشق خوردن چای با عسلی ,اونم تو شیشه به حالت دراز کشیده

از 6 ماهگی تو اتاقت شبا تنها می خوابی

به کامپیوتر خیلی علاقه داری مخصوصا به کلید های اون

تماشای تلویزیون رو خیلی دوست داری و میشه گفت بزرگترین سرگرمیت دیدن شعر های کودکان است

تو بازیا توپ باز رو دوست داری

کتاباتو دوست داری و تا به حال پاره نکردی و تا میگم نی نی میخواد حموم کنه میری کتابشو میاری

پشت سر هر کی بره بیرون گریه میکنی

از مسواک زدن لذت میبری و وقتی میبینی ما داریم مسواک میزنیم یه مسواک بر می داری و تو دهنت میذاری

وقتی یکی خوابه میری و نازش میکنی و میگی :نه نه یا واوا یعنی نازی نازی

وقتی میخوام بهت قطره یا فرو گلوبین بدم فرار میکنی و میخندی

دیگه تقریبا بغل همه میری و غریبی نمیکنی

اصلا عروسک دوست نداری

دوست داری باطری های وسایل بازیتو بزنی جا

وقتی یه جایی خرابکاری میکنی فوری اون وسیله رو برام میاری و میگی درستش کن

برا خوابیدن یا رو پا میخوابی یا تو بغل

خیلی دوست داری از مبل بری بالا و مهتابی رو روشن کنی ,واسه همین رو مبلا همه بالش چیدیم که نری بالا

دوست داری یه ظرف داشته باشی و بذارم جلوت تا چند تا چیزو با هم مخلوط کنی که اگه یکی از اونا اب باشه لذت بیشتری میبری

بعد از خوردن آب یا چای اگه حواسم نباشه کل خونه رو برام آب پاشی میکنی

زیر سرت بالش نمیذاری و روت هیچی نمیندازیکه بخوابی و اگه روت چیزی بندازم خوب نمیخوابی

تا به امروز فقط 6تا دندون داری و دندون کرسیت داره در میاد

به خوردن نون پنیر علاقه شدیدی داری و تنها چیزیه که شاید از خوردنش امتناع نکنی

تو ماشین بهتر غذا میخوری

کلا هنوز بد غذایی زیاد میکنی36_1_51.gif

از حموم رفتن کمتر میترسی و.....................................

دیگه چیزی به ذهنم نماد که برات بگم ,در ضمن دستم درد گرفت این قدر نوشتم

فکر کنم برا امشب کافی باشه

 

فعلا بای

دوست دارم و ممنون از اینکه مزاحم نوشتنم نشدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دایی جون حسین
12 مرداد 90 1:20
سلام
آفرین . تقریبا مطلب کاملی بود اما بعضی از کلماتی که محمد جون میگه رو فراموش کردی بگی ، مثل اتیش(آتش) یا دا(داغ) یا اوخ و ... . در ضمن فراموش کردی بگی زمانیکه میاد بغل و میخوایم توتو یا پیشی و بهش نشون بدیم ، دستمونو میبره بالا و میگه با اشاره دستمون بهش نشون بدیم و ... . در کل جالب بود . امیدوارم زودتر ببینمتون


منون از یادآوری به موقع ات