محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

روزهای زندگی من

آش نذري خاله جون مليحه

1390/3/7 1:14
791 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

تو اين پست ميخوام خاطره روز آش خاله جون مليحه(دوست ماماني)رو برات بذارم

دو سه روز پيش خاله جون مليحه به من زنگ زد كه ميخواد برا رضا جون آش بپزه و از من و تو هم برا عصرانش دعوت كرد و از من خواست اگه تونستم زودتر برم تا بهش كمك كنم

اون روز من با كمك با با جون كه لطف كرد و شما رو نگه داشت تونستم ساعت 4 برم خونه خاله جون و بهش يكم كمك كنم

ساعت 6 بابايي زنگ زد كه محمد ديگه خسته شده و منم ازش خواستم تو رو بياره خونه خاله

وقتي بابايي آوردت ديدم به به با لباساي تو خونه اوردتت،اما خوب بود لباساي عصرتم تو پلاستيك كرده بود و آورده بود ،بعد از اينكه حاضرت كردم ،اول رضا جون بود كه خيلي دوست داشت حالتو مثل هميشه بپرسه و تو هم كه مثل هميشه در جواب احوال پرسياي رضا اشك ريختي

اون روز تو پسر خوبي بودي فقط سر سفره نذاشتي ماماني آششو با خيال راحت ميل كنه و ماماني مجبور شد تنهايي جدا از بقيه با محمد تو يه اتاق ديگه آش بخوره

اون شب به هر دو مون خوش گذشت و من يه عكس يادگاري از تو و بچه هاي دوستاي خاله جون به اتفاق رضا گرفتم ،كه برات ميذارم

دوست دارم هميشه بهت خوش بگذره

محمد و دوستاش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

تینا
7 خرداد 90 13:33
سلام عزیزم خوشحالم که به هردوتون خوش گذشته ... آش هم که نگووو جای منم میخوردی من عاشق آشم !!!
مامان جون
7 خرداد 90 15:00
سلام عزیز دل خاله پس حسابی بهت خوش گذشته دادم به مهمونی واش های نذری به به
خاله ملیحه
9 خرداد 90 14:54
محمد آقا ناراحت نباش انشااله آش سال دیگه تو احوال رضا جون رو می پرسی
دایی جون حسین
9 خرداد 90 18:36
سلام دوست داشتی آپ کن . منتظر عکسای جدید محمد جونم .
مامان امیرمحمد
10 خرداد 90 17:24
سلام مامان محمد جون عکسایی که حذف شده توسط آپلود خود نی نی وبلاگ آپلود کن که دیگه هیچوقت حذف نشه