نیمه خرداد و مسافرت مشهد
محمد خوشگلم
سلام:
عزیزم تو چند روز تعطیلی خرداد امسال بازم مثل همیشه من و بابایی تصمیم گرفتیم به اتفاق شما مثل اکثر تعطیلات بریم مشهد,بخاطر همین ٥شنبه از اینجا راه افتادیم ,اون روز چون هممون خسته بودیم برنامه برا بیرون نذاشتیم
روز جمعه با هم رفتیم طرقبه ,پیش مامانی و پدرجون,ظهر اون روز تو طرقبه تو زیاد پسر خوبی نبودی و مامانی و بابایی رو این قدر اذیت کردی که همه دیگه می گفتن واقعا بهشت زیر پای شماست
اون روز ظهر تا شب نق و نوق کردی و ناهار نخوردی ,با اینکه همه دور هم بودند ولی موقع ناهار من و بابایی مجبور شدیم نوبتی ناهار بخوریم تا یکی تو رو نگه داره ,با امیر علی و احمد هم کم بازی کردی ,ای کاش یکم از این دو تا خوش اخلاقی رو یاد میگرفتی
خلاصه اون روز همش نوبتی ما تو رو تو کالسکه تو حیاط راه بردیم
,ظهر برا ناهار ما به اتفاق خانواده عموجون رضا بودیم ,عصر هم عمه جون و زهرا جون و عمو جون مهدی اومدند,همه سعی کردن به تو خوش بگذره ولی مثل اینکه اون روز تو حال بیرون رو نداشتی یا میخواستی جلو بقیه یکم نمایش بدی
شب شام رو که خوردیم اومدیم مشهد و یکی از روزای تعطیلی این ماه این جوری سپری شد
پسر گلم من الان کار دارم و باید برم سعی میکنم تو پست بعدی خاطره دو روز تعطیلی بعد رو برات بذارم بازم میگم :
دوستدارم