محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

روزهای زندگی من

گذران روزهاي سخت

1390/4/15 15:51
256 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل ماماني:

امروز مي تونم بعد از گذر چند روز سخت كه با بيماري تو همراه بود دوباره برات بنويسم،تو دو سه روز گذشته حال محمد عزيزم اصلا خوب نبود و همراه تو منم داشتم از پا در ميومدم ،اما خداي مهربونمو شكر ميكنم كه از ديروز تا حالا خيلي بهتر شدي و دوباره شيطونياتو از سر گرفتيزیبا

محمد عزيزم اين روزا كه تو مريض بودي انگار من و باباييم مريض بوديم ،خيلي روزاي

سختي رو گذرونديم ،نمي دوني وقتي مي ديديم تبت بالايه و همش كسلي و مي خواي لالا كني زچه حالي ميشديم ،تقريبا اين دو سه شب همش كنارت بيدار بوديم و مواظب بوديم تبت خيلي بالا نره ،اكثر اوقات با بابايي به يه زحمتي پا شويت مي كرديم ،تو هم چون بدنت گرم بود از اين كار بدت ميومد و حسابي گريه مي كردي ،واي كه چه قدرم دارو دادن بهت سخته ،من كه تو رو محكم بايد تو بغل بگيرم تا زياد دست و پا نزني و بابايي ام با سرنگ دارو رو تو دهنت بريزه ،آخه تو نه با قاشق خوب دارو ميخوري نه با پيمانه

ولي خوشبختانه هرچي بود تموم شد ،اميدوارم دوباره از قشنگيياي زندگيت بنويسم

 

راستي تو اين چند روزه يه كار جديدم ياد گرفتي و اونم اينكه وقتي يكي خوابيده ميري بالا سرشو نازش ميكني البته همراه ناز كردنش هي آروم آروم ميگي وآ وآ،يعني نازي نازي

الهي فداي صحبت كردنت بشم ،ميخوام دوباره بدوني ماماني و بابايي خيلي دوست دارن پسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان جون
15 تیر 90 17:29
خدا رو شکر
تنش همیشه سالم باشه


ممنون مامان جوني
دایی جون حسین
15 تیر 90 21:26
سلام
نگرانی نداشت. همه بچه ها مریض میشن و خوب میشن . البته درکت می کنم .


حرفتو قبول دارم ولي مامانا هميشه نگران كوچولو هاشون هستن