دوباره برایت مینویسم
سلام عزیز دل مامان:
این بار با یه خبر خوش وبتو آپ میکنم ,اونم اینکه دیگه از دیشب ما هم اینترنت دار شدیم
واین یعنی مامانی میتونه دوباره برات بنویسه و مثل قبل باهت صحبت کنه ,میتونه عکسای قشنگتو برات بذاره و از خوبی و سختی زندگیت که شاید تو در آینده یادت نباشه برات بنویسه
عزیزم این روزا هوا خیلی سرد شده و من و تو بیشتر تو خونه ایم ,اکثر اوقات با هم میریم پایین پیشه بابایی و مامانی و دایی جونا ,اونا هم حسابی با تو کیف میکنن ,اکثر اوقات خاله جونم میاد و حسابی با تو بازی میکنه ,هرچی بیشتر میگذره ,میفهمم چه روزای خوبی رو که می تونستیم کنار هم باشیم رو از دست دادیم ,٨ سال کم نیست ها ؟؟؟خودش یه عالمه است
عوضش شاید من و بابایی حالا بیشتر قدر در کنار خونواده بودنامونو بدونیم و سعی کنیم بیشتر از لحظات با اونا بودن لذت ببریم
این ٨ سال دوری در عوض من و بابایی رو حسابی پخته و با تجربه کرد از همه مهم تر اینکه نسبت بهم خیلی وابسته ,و این بزرگترین حسن اون روزاست
محمد خوشگلم از امروز دوباره سعی میکنم برات بنویسم از لحظه لحظه این روزای قشنگی که تو برامون به ارمغان میاری و حالا از لحظه لحظه بزرگ شدنت
عزیزم دوست دارم تو اولین فرصت دوباره به دفتر قشنگ زندگیت سر میزنم