محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

روزهای زندگی من

دوباره برایت مینویسم

1390/8/11 17:29
331 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان:

این بار با یه خبر خوش وبتو آپ میکنم ,اونم اینکه دیگه از دیشب ما هم اینترنت دار شدیم

واین یعنی مامانی میتونه دوباره برات بنویسه و مثل قبل باهت صحبت کنه ,میتونه عکسای قشنگتو برات بذاره و از خوبی و سختی زندگیت که شاید تو در آینده یادت نباشه برات بنویسه

عزیزم این روزا هوا خیلی سرد شده و من و تو بیشتر تو خونه ایم ,اکثر اوقات با هم میریم پایین پیشه بابایی و مامانی و دایی جونا ,اونا هم حسابی با تو کیف میکنن ,اکثر اوقات خاله جونم میاد و حسابی با تو بازی میکنه ,هرچی بیشتر میگذره ,میفهمم چه روزای خوبی رو که می تونستیم کنار هم باشیم رو از دست دادیم ,٨ سال کم نیست ها ؟؟؟خودش یه عالمه است

عوضش شاید من و بابایی حالا بیشتر قدر در کنار خونواده بودنامونو بدونیم و سعی کنیم بیشتر از لحظات با اونا بودن لذت ببریم

این ٨ سال دوری در عوض من و بابایی رو حسابی پخته و با تجربه کرد از همه مهم تر اینکه نسبت بهم خیلی وابسته ,و این بزرگترین حسن اون روزاست

محمد خوشگلم از امروز دوباره سعی میکنم برات بنویسم از لحظه لحظه این روزای قشنگی که تو برامون به ارمغان میاری و حالا از لحظه لحظه بزرگ شدنت

عزیزم دوست دارم تو اولین فرصت دوباره به دفتر قشنگ زندگیت سر میزنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان جون
12 آبان 90 0:59
سلام مامانی عزیز
خیلی برای شما ومحمد عزیزم خوشحالم که دیگه تنها نیستین
وواقعا درک میکنم حس بد تنها بودن رو
انشالله که همیشه خوش باشی واز خوشیها برای پسر خوشکلت بویسی


سلام عزیزم
ممنون منم برای شما داشتن قشنگ ترین لحظات رو آرزو میکنم
تینا
12 آبان 90 15:44
سلام عزیزم ... تمام حرفایی که راجع به دوری میزنی درک میکنم امیدوارم از این به بعد لحظه های طلایی تری در کنار خانواده تون داشته باشین عکس محمد جونو هم زودتر بذار


سلام عزیزم
ممنون از اینکه مثل همیشه با نظرات قشنگت در وب محمد جون یاریمون میکنی ,منم برات آرزوی قشنگ ترین لحظات رو دارم