یه ماه دیگه تموم شد و خاطراتش موند
قشنگ ترین بهونه زندگی ام ,محمد جون:
سلام عزیزم ,یه سلام دیگه تو یه نیمه شب سرد و بارونیه پاییز به تو که گرمی بخش همه فصول منی
عزیزم دارم دوباره تو یه شبه دیگه که چه عرض کنم تو یه سرآغاز صبحه دیگه برات مینویسم ساعت ١و خورده ای از شب گذشته و طبق معمول, من و تو بیدار و شب زنده دار ,این روزا حسابی برنامه خوابت بهم خورده و تقریبا میشه گفت تا سحر بیداری ,دیشب که نزدیک ٣ صبح خوابیدی ,از احوالاتت معلومه که امشب هم تا سحر بیداری
عزیزم امروز تو وارد بیست و یکمین ماه تولدت شدی
تولدی که قشنگ ترین خاطرات رو برای من به همراه داشت
عزیزم تو روز به روز بزرگ و بزرگتر میشی و من و بابایی رو به خودت وابسته تر میکنی
عزیزم همه روزهای در کنار تو بودن برامون شیرین بوده و الان داره شیرین تر هم میشه چون شما کم کم داری صحبت کردن و یاد میگیری و میدونی چه طوری دل مامانی و با بایی رو با حرف زدنات آب کنی ,اون قدر که بعضی وقتا دوست دارم قورتت بدم
شما بیشتر کلمات رو تکرار میکنی اما خیلی واضح نه و خیلی دوست داری بعد از تکرار یه کلمه جدید همه تشویقت کنن
شما پسره خیلی باهوشی هستی و کافیه یه کار و در حضورت چه صحیح یا اشتباه کسی انجام بده ,چند لحظه بعد فوری اونو انجام میدی و با توجه به حافظه قویت اونو برایه دفعات بعد هم به خاطر میسپری
خیلی دوست داری پاتو تو کفش بزرگترا بکنی و تا دمپایی رو فرشیه من یا بابایی رو میبینی فوری پات میکنی و چند قدمی هم با غرور و زحمت برمیداری
نمیدونم بگم یه اشکال یا یه نقطه قوتت اینکه اگه چیزی رو بخوای این قدر سماجت میکنی تا بدستش بیاری به هر قیمتی هم که باشه فراموش نمیکنی و این قدر رو خواسته ات پا فشاری میکنی تا تسلیمت بشیم
هنوز تماشایه تلویزیون و کارتون و سی دی رو دوست داری و موقعی که داری برنامه تماشا میکنی میشه بهت راحت تر غذا داد
غذا خوردنت بهتر شده
ولی وابستگیت به بغل بودن هم چنان باقیست
هنوز توپ بازی رو دوست داری
با بچه ها اگه اذیتت نکرده باشن رابطه خوبی داری و با هشون بازی میکنی
از دست گلای جدیدی هم که تو این ماه انجام دادی خراب کردن جایه فیشای تلویزیونه ,که اون قدر که فیشا رو درآوردی و جا زدی خرابشون کردی
هنوز شیر بدون طعم رو نمیخوری و باید حتما تو شیرت نسکافه با شکر حل کنم تا بخوری
دوست داری بیشتر غذاها رو همراه با نون بخوری تا پلو
به خوردن چای متاسفانه علاقه شدیدی داری و صبح که پا میشی دست منو میگیری و میگه چه چه ,یعنی برام چای بده ,منم از تو رخت خواب پا شده برات سریع یه چای با عسل درست میکنم تا تو مشغول بشی و اجازه بدی دست و صورتم و بشورم
خیلی دوست داری لامپ ها رو خاموش و روشن کنی و از دیدن لامپهای هالوژن و ال ای دی چند رنگ لذت میبری و میگی نور
عزیزم خلاصه از تو گفتن و برای تو نوشتن اون قدر لذت بخشه که هرچی هم بنویسم خسته نمیشم
ثبت قشنگ ترین لحظات زندگی من در دفتر کوچک خاطرات زندگی تو به من آرامش میده
اینجا نه تنها ثبت لحظات زندگی توست بلکه ثبت قشنگ ترین خاطرات من نیز هست
به امید اون روزی که با هم بر آنچه ثبت کردم مروری بیندازیم