تخته جادویی
همه هستی ام محمد جون:
سلام خوشگلم
یه شب دیگه کم کم داره تموم میشه و باز من و تو در حال شب زنده داری ایم,گل پسرم مثل اینکه قصد نداری کمکم کنی برنامه خوابت به روال عادیش برگرده عزیزم
ساعت ١:١٥دیگه حالا میشه گفت صبح روز ٢ شنبه است و تو با انرژی تمام در کنارم مشغول بازی با اسباب بازیات و به قول خودت خوردن به به از نوع چوب شوری
عزیزم چند روزی میشه که برات یه دونه تخته جادویی خریدم
آخه تو خیلی نقاشی کشیدن باز اونم از نوع خط خطی رو که سبکش فعلا در انحصار خودته رو دوست داری تا جایی که متوجه شدم در خلوت خودت دست به کارا و ابداع هنر های جدیدو بزرگی از نوع نقاشی رو در و دیوار میزنی منم که نمی تونستم جلویه این هنر و استعدادت رو بگیرم در یه اقدام غافلگیرانه تمومه مدادات و جمع کردم و برات یه تخته و قلم جادویی گرفتم که دیگه حالا جز رو اون تخته قادر نیستی جایه دیگه نقاشی کنی,ببخشید مامانی یکم حیطه هنریتو محدود کردم
عزیزم خیلی دوست داری من یا بابایی برات چشم چشم ٢ ابرو بخونیم و در همون حال یه صورت و تن رو برات بکشیم و گاهی خودت یه تیکه کاغذ میاری و میگی چش چش (یعنی با خوندن شعر چشم چشم ٢ ابرو برام نقاشی کن
الان هم خودت داری رو تخته یه نقاشی میکشی و هی میگی چش چش.......
گاهی اوقات هم دوست داری اسم و فامیلتو به حالت کشیده تلفظ کنیم و برات بنویسیم
عزیزم شما خیلی پسر باهوشی هستی و تا یه کاری رو در حضورت انجام میدیم سریع یادمیگیری
الان هم طبق معمول من و تو بیداریم
و بابایی طفلک در اتاقش و بسته و خوابیده تا صبح بتونه با انرژی بره سرکار
عزیزم
اگه بشه تصویر یکی از نقاشی هاتو تو پست بعدی برات میذارم
مثل همیشه میگم ,گل من دوست دارم,خیلی