محمد جون و یلدا سال 90
سلام همه وجودم
مامانی من,امشب هم یکی دیگه از بهترین شبهای زندگی من و بابایی در کنا شما بود
عزیزم ,امسال دومین سالیه که بلندترین شب سال یه پسر کوچولوی خوشگل مهمونه خونه ما شده
در کنار تو بودن و با تو بودن اونقدر شیرینه که بلندترین شب سال رو هم برای ما کوتاه جلوه میده
عزیزم امسال با همه سالایه پیش شب یلداش واسه من و بابایی فرق می کرد و اونم این بود که برخلافه سالای پیش که معمولا ما شب یلدا رو دور از خونواده هامون بودیم و بیشتر با دوستای مهربونمون میگذروندیم امسال این توفیق و داشتیم که تو شهر خودمون کنار خونواده هامون باشیم و یلدا مون و با اونا سپری کنیم
امسال هم شب یلدا مثل هر سال خوش گذشت
ا
اما به شما بیشتر چون حسابی دور و برت شلوغ بود
من و شما امسال زودتر از خاله جون و بابایی و بقیه رفتیم پایین و به مامانی تو درست کردن شام و آماده کردن تدارکات شب نشینی کمک کردیم و بعد هم همه با هم امشب رو خوش گذروندیم و از کنار هم بودن لذت بردیم
امشب هرکسی یه نیتی کرد و مامانی براش فال حافظ می گرفتن
منم چون شما از بقیه جا نمونی از طرف شما یه نیت کردم و مامانی واسه شما هم یه فال گرفتن نمیدونی با خوندن فالت چه غوغایی از خنده تو خونه به وجود اومد
عزیزم
نه تنها طولانی ترین شب سال در کنار تو برای من شیرین ترین و طولانی ترین لحظات لذت را فراهم خواهد آورد بلکه تک تک ثانیه های با تو بودن یلدای شیرین ترین لحظات را برایم هدیه می آورد
بازم مثل همیشه میگم دوست دارم و قدر تک تک ثانیه های با تو بودن را میدانم
تو پایان این پست عکسای شب یلدا سال 90(خونه مامانی )رو واست میذارم