محمد جون و عید 91
سلام عسلی من
اول اینکه عیدت مبارک عزیزم
امیدوارم سال پیش رو برامون پر باشه از شادی و برکت و سلامتی و خبرایه خوش
محمد عزیزم
این سومین عیدیه که زیباترین بهونه هستی برایه من و باباجون در کنار سفره هفت سین همراهمون بود برایه آغاز یه ساله جدید,یه ساله قشنگه دیگه که مطمئنا در کنار شما قشنگ تر هم میشه
عزیزم امسال بر خلافه همه سالایه پیش که من و بابایی تو عید دیدنیامون مجبور بودیم عجله کنیم و هر جور شده دید و بازدیدامونو تو چند روز سر جمع کنیم خوشبختانه یه عالمه فرصت داشتیم تا با حوصله بتونیم بریم مهمونی
در عوضشم امسال چون خونه مامانی میشینیم هر کی عید دیدنی خونه اونا می اومد یه سر هم بالا می اومدند
خلاصه سرتو در د نیارم میخوام بگم این عید برایه ما با همه عیدا فرق می کردو خدا رو به خاطر این لطفش شاکرم
عزیزم امسال از قبله سال نو تا الان که یه هفته از ساله جدید میگذره بیشتر روزا ما مهمون داشتیم
منظورم مهمون شام و ناهار که میتونستن بیشتر خونمون باشن
روز قبله عید دوست صمیمی دوران دبیرستان من که الان به خاطر ادامه تحصیل شوهرش مجبور تهران زندگی کنه به اتفاق محمد جون پسر گلش اومدن خونمون و تا عصر بودن
شما و محمد هم حسابی با هم بازی کردین و خوش گذروندین که یکی از عکساتونو به عنوان یادگاری میذارم
روز اول عیدم که بابایی و دایی جونا اومدن بالا و روز دوم عید هم که خونواده مامان جون و پدر جون و عموجونا و عمه جون و زهرا جون خونمون دعوت بودن
و شما با سخاوت تمام ماشینتو در اختیار امیر علی و احمد گذاشتی تا خوب بازی کنن و اونا هم حسابی کیف کردن
از همه جالب تر این بود چون دو تا بودن دو تایی به زحمت خودشونو تو ماشین جا میکردن و این قدر کیف کرده بودن که گاهی احمد رو پشت امیر علی می نشست
فعلا تا اینجایه عیدو داشته باش تا تو پستایه بعدی برات از روزایه دیگه عید امسالت بنویسم
عزیزم دوست دارم مثل همیشه