خرداد تا به امروز
سلام خوشگل من
دوباره اومدم ولی با یکم تاخییر تو ماهی که در حال سپری کردنشیم یه عالمه اتفاقایه جدید واسمون افتاده ولی مامانی یکم واسه آپ کردن وب شما کم کاربود
البته می دونم بهم حق میدی آخه چند روز پیش من یه مهمونی نسبتا بزرگ داشتم و از اول این ماه درگیر کارایه مهمونیم بودم
عزیزم این ماه شروعش با تولد دو قلوها(احمد و امیر علی جون)همراه بود
چهارم خردادامسال اونا دو ساله میشدند
تو هم که عاشقه تولد و جشنشی
اون روز به شما ها خیلی خوش گذشت و شما هم همش بی وقفه شعر تولد تولد تولدت مبارک می خوندی
اما متاسفانه بازم نتونستم براتون عکسایه جالبی بگیرم چون هم مهمونا همش دور و برتون بودن هم شما ها یه جا باهم وانمیستادین تا عکس بندازیم
اون روز احمد و امیر علی نتونستن شمع 2سالگیشون و فوت کنن واسه اینکه زهرا جون اجازه نمیداد و تا میومدن فوت کنن زهرا سریع تر عمل می کرد
و یه اتفاق خوبه دیگه که ما تو این ماه ازش خبر دار شدیم هم این بود که زهرا جون داره صاحب یه خواهر جون یا دادشی میشه
جمعه پیش هم همگی با هم رفتیم باغ بابایی واسه توت خوری و بازم مثله همیشه به شما خیلی خوش گذشت
تا جایی که تونستی آب بازی کردی و دور باغ دویدی
عصرهم که همه هوس چای آتیشی کردن با تعجب و مشتاقانه رو به رویه آتیشا نشستی و نگاه می کردی مدام می گفتی:اوف داغه ,جیزه,آتیشه
سعی می کنم واست عکساشو بذارم
و اونی که از همه مهم تر بودو باعث شده بود تو این ماه سر مامانی حسابی شلوغ باشه مهمونی روز میلاد امام علی بود که من واسه شما نذر داشتم
روزی که من متوجه شدم یه مسافر کو چولویه خوشگلو دارم مصادف شده بود با شب میلاد امام علی(ع)منم به پاس این هدیه الهی نذر کردم اگه اومدیم مشهد هر سال روز میلاد امام علی(ع)رو مولودی بگیرم و جشن
این روز با همه مبارک بودنش برا من یاد آور قشنگ ترین لحظه زندگیمه
روزی که فهمیدم دارم مادرم میشم و بابا جونت پدر
عزیزم امسال هم که اومدیم مشهد من باید نذرمو ادا می کردم واسه همین این ماه خیلی کار داشتم
دوشنبه خونمون مولودی بود و همه فامیل جمع بودند و به همه حسابی خوش گذشت
خودمم از مهمونیم راضیم تقریبا همه چیز خوب بود
دست بابا جونت و مامانی و خاله جون و دایی جونم درد نکنه که تو بر پایی این جشن قشنگ به من خیلی کمک کردن مخصوصا باباجون
امسال نتونستم شب ولادت و روز پدر برا بابایی از طرف دو تاییمون مطلب بنویسم اما همین جا میخوام بهت بگم بهترین پدر دنیارو داری
و منم بهترین همسر دنیا رو
از همین جا دوباره از طرف خودم و شما ولی با تاخییر دوباره روز قشنگه پدر رو بهش تبریک می گم و دوست دارم بدونه که خیلی دوسش داریم
امیدوارم همیشه قدر دان زحماتش باشیم
همین طور هم بابایی و پدر جون که وجودشون برامون بزرگترین نعمت و از همین جا دستشونو میبوسیم
محمد جون در باغ بابایی