محمد و کسالت
سلام عزیز دل مامان
چند روزی میشه که به خاطر کسالت شما وقت نکردم برات بنویسم
همیشه دوست داشتم و دارم که از قشنگ ترین لحظات زندگیت بنویسم ,اما چاره ای نیست که گاهی تحمل سختیها هم قسمتی از زندگیست
عزیزم تقریبا یه هفته ای میشه که شما همش حال نداری و کسلی
اواسط هفته پیش دچار تب و بهم خوردگی معده شده بودی ,بردمت دکتر و آقای دکتر تشخیص عفونت معده دادند
ولی من که فکر میکنم ناشی از در اومدن دندونایه نیشته
عزیزم هم بی حوصله شده بودی و هم با غذا دیگه کلا بای بای کردی
هنوز یکی ,دو روزی نگذشته بود که باز سرما خوردی
عزیزم فکر کنم از لحاظ بدنی ضعیف شدی
دیگه خودمم موندم با چه ترفندبی بهت غذا یا عصاره گوشت بدم تا شاید یکم تقویت بشی
خوشگلم این چند روزه منم مثل تو حال و حوصله ,حتی نوشتن تو وبلاگتو نداشتم
عزیزم آرزو می کنم هرچی زودتر بهتر بشی و دوباره با شور و پر انرژی برام بازی و شیزین زبونی کنی
خوشگلم با آرزوی سلامتیت
دوست دارم بیشتر از همیشه